یک شبی مجنون نمازش را شکست با وضو در کوچه لیلا نشست
گفت یا رب از چه خوارم کردهای بر صلیب عشق دارم کردهای
مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم در رگت پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلا ساختی من کنارت بودمو نشناختی
یکی آمد که دنیایش شروعی تازه در من بود پر از احساس موسیقی شبیه لحن سوسن بود
ردیف آرزوهایش کمی تا قسمتی ابری نگاه سادهاش اما همیشه صاف و روشن بود
حریم پاک مریم را به کرکسها نمیبخشید برایش ناز سنجاقک همیشه سهم لادن بود
به زخم گل نمیخندید، مهتابی تر از شب بود همیشه بود و میآمد ولی از جنس رفتن بود
شبی در شعر من گم شد، کسی که با غزل آمد همان یاری که دنیایش شروعی تازه در من بود
شبی در عالم هستی نشستم گریهها کردم برای این خستهی عشقم شبی تا صبح دعا کردم
دعا کردم که مهرش برود از دل من ولی آهسته میگفتم خدایا اشتباه کردم
حال که رسوا شدهام میروی واله و شیدا شدهام میروی
حال که غیر از تو ندارم کسی این همه تنها شدهام میروی
حال که چون پیکر سوزان شمع شعله سراپا شدهام میروی
حال که در بهر تماشای تو غرق تمنا شدهام میروی
حال که نادیده خریدارآن گوهر یکتا شدهام میروی
این همه رسوا که مرا ساختی حال که رسوا شدهام میروی
یک ثانیه صبر کن! به کجا میروی؟ صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو
یا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو ای کبوتر به کجا؟ قدر دگر صبر کن،
آسمان پای پرت پیر شود بعد برو، ای عزیز جان من،
تو اگر گریه کنی بغض منم میشکند! خنده کن! عشق نمکگیر شود بعد برو!
یک نفر حسرت لبخند تو را میدارد، صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو!
خواب دیدی شبی از راه، سوارت آمده؟ باش ای نازنین!باش ای مهربان خواب تو تعبیر شود،بعد برو.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ